گزارشی از آنچه از ساعت 12 تا 16 در مصلی امام خمینی(ره) تبریز گذشت؛
به وقـتِ مـردم داری! ۵ هـزار نامـه بـرای امـام جـمعه شـهر در ماه رمضـان
اگر مدیری در تبریز را میشناسید که در طول مدیریت خود در عرض یک ماه روزانه ۴ ساعت زمان برای دیدار با مراجعین اختصاص داده باشد، حتماً به ما نشان دهید!
به گزارش پیک هشترود به نقل از گروه اجتماعی آناج، ۴۰ دقیقه به اقامهی نماز ظهر مانده است، مصلی امام خمینی(ره) تبریز دلدادگانی را به خود میبیند که در آخرین روزهای ماه مبارک رمضان چند ساعتی را به راز و نیاز با معبود خویش و قرائت قرآن مینشینند. امام جمعهی شهر از درب وارد میشود و بعد از گپ و گفت با تعدادی از حضار که به سراغَش میآیند، سراغ میز کوچکی میرود که از قبل مهیا شده است.
سمت راستِ او آقایان به صف نشستهاند و حجتالاسلام والمسلمین آلهاشم در سمت چپ خود بانوانی را میبیند که منتظرند یکی پس از دیگری نامههایشان را همراه با دردِ دلهایشان به وی برسانند.
نماینده ولی فقیه در آذربایجانشرقی ساعت خود را بهوقت مردمداری کوک کرده است و کار خود را آغاز میکند، اولین مراجعهکننده جوانِ ۲۷ سالهایست که خواهان استخدام در شهرداری میباشد و بارها برای حضور در این نهاد اقدام کرده اما نتیجهای نگرفته است، حاجآقا از مدرک تحصیلیاش میپرسد و بعد از آنکه جوان میگوید کاری نیست، امام جمعه شهر با لبخند سوال میکند: «حالا حتماً باید شهرداری باشد؟! جایِ دیگری کار باشد نمیشود؟»، پسر جویایِ شغل سرش را پایین انداخته و نمیخواهد به این پرسش آلهاشم پاسخی دهد. حاجآقا در حالی که زیر نامهاش را پاراف میکند، میگوید: «خُب شهردار چهکار کند، همه دنبال استخدام در شهرداریاند».
جوان نامه را میگیرد و درحالی که از پذیرایی حجتالاسلام والمسلمین آلهاشم متشکر است، خداحافظی میکند. نوبت به خانم میان سالی میرسد که مدارک اقساط بانکیاش را در دست دارد و برای وام ۵ میلیونیاش چندین میلیونِ دیگر جریمه دیرکرد حساب کردهاند و ماه به ماه ابلاغیهی اجرا و نامههای تهدیدآمیز سراغش را میگیرند. حاجآقا زیرِ درخواست او نیز دستور رسیدگی میدهد و آن بانو با دعا و تشکر رهسپار گوشهای از مصلی میشود.
شهروندان یکی پس از دیگری با نامهای در دست به گفتوگو با امام جمعهی تبریز مینشینند و در میان آنها تقاضای استخدام در نهادهای دولتی و مساعدت مالی جهت پرداخت اقساط بانکی، اجاره بهاء و برداشت تسهیلاتی با سود اندک بهوفور یافت میشود.
افراد میآیند و میروند تا اینکه نوبت به پدر و مادر تبریزی میرسد، مادر اشک میریزد و پدر میانسال نامهای را به دست حاجآقا میدهد و شروع میکند به التماس! میگوید تنها امید ما شمایید و بیقراریهای مادر زندگیمان را تلخ کرده است اما امام جمعه شهر خطاب به آنان عنوان میکند امیدتان به خدا باشد، من چه کارهام؟!. وقتی حاجآقا میپرسد در مریوان خدمت میکند میفهمم درخواستشان انتقال سربازی است و بار دیگر حجتالاسلام والمسلمین آلهاشم از کمک به این شهروندان دریغ نمیکند.
واکنشهای مردم هنگام مواجهه با امام جمعه تبریز در نوع خود جالب است، هنگامی که به حاجآقا میرسند از عدم رسیدگی نهادها به مشکلاتشان گله میکنند و هنگامی هم که امام جمعه تبریز در زیر نامه آنان چند جملهای مینویسد با شور و نشاط بخ تمجید از او میپردازند.
در میان مراجعین پیرمردی بعد از گفتوگو با نماینده ولی فقیه در استان بهزور میخواهد دستِ او را ببوسد، حاجآقا ممانعت میکند و اطرافیان نیز از این شهروند میخواهند به این کار پایان دهد. پیرمرد میگوید: «شما نمیدانید که این مرد کیست، او تنها کسی است که به درد این ملت رسیدگی میکند».
چیزی به اذان ظهر نمانده و هرچه بیشتر میگذرد بر تعداد افرادی که برای دیدار با حجتالاسلام والمسلمین آلهاشم صف کشیدهاند، افزوده میشود. چند نفر دورِ حاجآقا جمع میشوند و یکی از آنان میگوید «ما ۱۵ نفر باهمیم! در بیمارستان کودکان تبریز بهعنوان کمک بهیار فعالیت میکردیم و اخراجمان کردهاند. به هر دری زدیم نتوانستیم بر سر کار حاضر شویم و گفتند باید مدرکتان کمک پرستاری میبود، حالا برای خانوادههایمان هم نانی نداریم».
حاجآقا درحالی که چند سطری زیر این نامه مینویسد، مهری را از جیبش در میآورد و مضمون نوشتههایش میکند و خطاب به آنان با تاکید میگوید: «حتماً نتیجه را به من برسانید».
شهروندان همچنان نامههایشان را به امام جمعهی شهر میرسانند و حاجآقا با مشاهده برخی نامهها به آنان میگوید بشینید تا آقای کلامی، مدیرکل کمیته امداد آذربایجانشرقی بیاید. وقتِ نماز میرسد و همه پشتِ سر حاجآقا به صف میایستند، بعد از اتمام نماز مدیرکل کمیته امداد در کنار حجتالاسلام آلهاشم در اتاقی کوچک حاضر میشوند تا مراجعین یکی پس از دیگری نامههایشان را بیاورند.
یکی از روحانیون همراه با مردی سراغ حاجآقا میآید و از مشکلات او میگوید. امام جمعه تبریز جواب میدهد عیب ندارد، در نوبت بایستد تا به او را نیز ببینم. دورِ دوم دیدارهای مردمی آغاز میشود و انبوهی از شهروندان یکی پس از دیگری وارد اتاق میشوند. مردی جوان میگوید بیکارم و زندگیام در آستانهی فروپاشی است، اگر یک موتور داشته باشم پیک کار میکنم و خرج زندگیام را در میآورم. حاجآقا او را به مدیرکل کمیته امداد آذربایجانشرقی ارجاع میدهد و خطاب به او میگوید مشکل این جوان را حل کنید.
کلامی از او میپرسد قیمت موتور چند است؟ جوان پاسخ میدهد یکی دو میلیون باشد میتوانم کار کردهاش را بگیرم. مدیرکل کمیتهامداد دستور مینویسد و میگوید فردا بیا مرکز تا برایت بخریم. جوان خوشحال و دعاگو مصلی را ترک میکند.
در ادامه گروهی از ناشران به نمایندگی از نویسندگان در اتاق حاضر میشوند و امضاء ناشران زیادی را در زیر نامه دارند، درخواستشان تغییر در زمان برگزاری نمایشگاه کتاب است و میگویند اگر این نمایشگاه در اوایل سال برگزار شود بازار کتابفروشان شهر در نیمه دوم سال کساد نمیشود. حاجآقا با مدیرکل مربوطه تماس میگیرد و میگوید اگر مقدور است و تا جایی که مقررات اجازه میدهد، به آنان مساعدت کنید.
عقربههای ساعت بر روی ۱۵ متوقف شده است و هنگامی که حاجآقا میپرسد چند نفر پشت در ماندهاند، یکی از همراهان جواب میدهد ۲۵ نفری هستند هنوز! اکثرِ درخواستهای مالی را مدیرکل کمیته امداد میبیند و به آنها رسیدگی میکند اما مراجعین بر دیدار با خودِ آلهاشم اصرار دارند و گویا امضاء و سفارش او را گره گشای بخشی از مشکلاتشان میدانند.
یکی از مراجعین پیرمرد سال خردهایست که توان راه رفتن ندارد و تحت پوشش کمیته امداد است. با گریه میگوید ۴۰ سال است که مستاجر است و اکنون با ۳ عایله و فرزند معلولی که دارد، توان پرداخت اجارهبهاء ندارد. بهدستور حجتالاسلام والمسلمین آلهاشم، کمیتهامداد مسئول رسیدگی به تقاضای او میشود اما پیرمرد میگوید ۱۵۰ میلیون تومان بدهید!
کلامی این تقاضا را غیرقابل انجام میداند و توضیح میدهد: سقف تسهیلات خرید مسکن ۳۰ میلیون تومان است و کارشناسان کمیته امداد در منطقهی خودتان و یا در محلی مناسب برایتان خانه تهیه خواهند کرد. پیرمرد میگوید پس ۱۵ میلیون تومان هم پول بنویسد تا تحویل بانک دهم و سود ماهیانهاش را بگیرم، کلامی با خنده میگوید: «کیشی اونا ربا دیلَر».
درخواستها از حجتالاسلام والمسلمین آلهاشم زیاد است و در عین حال شهروندان از او انتظارات زیادی دارند. خیلیها خواهان شغل دولتیاند و عدهای دیگر طالب وجه نقد و مساعدت مالی. در حالی که حاجآقا همچنان مشغول گفتوگو با مردم و مشاهده نامههای آنهاست با یکی از همراهان امام جمعه تبریز که همیشه در کنار او حاضر است گپ و گفت میکنم.
از سید میپرسم حاجآقا در طول روز چند ساعت دیدار مردمی دارند که میگوید در ماه رمضان روزانه به صورت میانگین ۲۰۰ نفر برای حاجآقا نامه آوردهاند و از این ۳۰ روز تنها ۵ روز به علت سفر به ارومیه، حضور در شورای اداری و نماز جماعات هفته، او غایب بوده است اما با این حال نامهها به بیت نیز میآیند.
با یک حساب سرانگشتی میبینم بالغ بر ۵ هزار نفر از مردم در ماه رمضان با حاجآقا دیدار کردهاند و نماینده ولی فقیه در آذربایجانشرقی شخصاً به گفتوگو با آنان نشسته است. حاجآقا همچنان مشغول نامهنگاری است و من با خود میگویم چرا تاوانِ کمکاری سایر مسئولان را باید امام جمعهی این شهر دهد؟!
بخشی از نامههای مردم مربوط به کمکاری مسئولان و بیتوجهی کارمندان ادارات است و شهروندان از رویِ درماندگی به حجتالاسلام والمسلمین آلهاشم پناه آوردهاند. از اینها گذشته مگر در شهرداری و سایر نهادهای دولتی چند پست خالی وجود دارد که قریب به ۵۰ درصد مراجعین خواهان استخدام در نهادهای رسمی هستند؟
شاید عدهای از توسل به امام جمعه تبریز نتیجه گیرند و عدهای دیگر که انتظارتی همچون استخدام در ادارات و مساعدتهای مالی چند ده میلیونی بلاعوض دارند و یا حتی خرید ماشین دارند! دلگیر شوند اما آنچه که مهم است، آلهاشم به دنبال فرهنگسازی و پاسخگو کردن مسئولان در برابر مردم است وگرنه او نیز میتواند ۴ ساعت از وقت روزانهاش را بهمانند برخی مقامات بیهوده گذراند و کسی هم خرده نگیرد!
انتهای پیام/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0