تاریخ انتشار : جمعه ۱۰ دی ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۹
کد خبر : 55529

امام جمعه هشترود:

دستِ دولت در مقابل بدعهدی آمریکائی ها در برجام خالی است/ تعجب غربی ها از سرعت عمل ایران در اجرای تعهدات برجام/ شهردار دست از لجبازی بردارد/ شهر به حال خود رهاشده و فرماندار ستاد بحران را تشکیل بدهد

دستِ دولت در مقابل بدعهدی آمریکائی ها در برجام خالی است/ تعجب غربی ها از سرعت عمل ایران در اجرای تعهدات برجام/ شهردار دست از لجبازی بردارد/ شهر به حال خود رهاشده و فرماندار ستاد بحران را تشکیل بدهد

امام جمعه هشترود از فرماندار خواست تا ستاد بحران در شهرستان تشکیل داده چرا که شهردار و شورا در شهر نیستند و تلاش کند شهر را از این وضعیت خارج کند.

به گزارش خبرنگار پیک هشترود، حجت الاسلام علی رحیمی در خطبه های نمازجمعه شهرستان هشترود با اشاره به نقض برجام با تصویب تحریم های جدید علیه ایران از سوی آمریکا گفت:‌ تمامی مطالب ارائه شده در این زمینه انعکاس واقعیت های بیرونی و اتفاقات روی داده در میدان عمل است و هیچ رویکرد سیاسی و انتخاباتی نیز در آن دخیل نیست.

 

وی اظهار داشت: اصرار دولتمردان و مذاکره کنندگان بر مذاکره  با طرفهای غربی باعث شده مقام معظم رهبری اذن بدهند اما ایشان تاکید کردند که به آمریکا و هم پیمانانش اعتماد نکنید و در همه مراحل قدم به قدم پیش بروید.

 

امام جمعه هشترود افزود: بعد از مدتها مذاکره توافق نامه ای بین طرفین امضا شد و مردم هم انتظار رفع مشکلات را داشتند اما تحلیل گرهای داخلی و خارجی اذعان داشتند که برجام یکطرفه نوشته شده و بیشتر اعتماد ایران را به طرفهای مقابل نشان می دهد.

 

رحیمی اضافه کرد: طرفهای غربی در توافقنامه همه تعهدات ایران را به روی کاغذ آوردند اما بیشتر تعهدات خود را شفاهی بیان کردند و ایران هم کاملا به تعهدات خود عمل کرد بطوریکه غربی ها هم به سرعت عمل و دقت ایرانی ها در اجرای تعهداتشان تعجب می کردند.

 

وی ادامه داد: با اعتماد مذاکره کنندگان کشور به طرفهای غربی دستاوردهای هسته ای خود را فدا کردیم اما طرفهای مقابل بهانه گیری کردند و قانون تحریم های ایران موسوم به داماتو را نیز تمدید کردند که بسیار رذیلانه بود.

 

خطیب جمعه هشترود تصریح کرد: رهبر انقلاب تذکر دادند که اگر انها بدعهدی کنند ما نیز باید قاطعانه برخورد کنیم و خوشبختانه مسئولان هم یکپارچه گفتند که نقش آشکار در برجام صورت گرفته است.

 

رحیمی تاکید کرد: وزیر امور خارجه کشور در جلسه کمیسیون امنیت ملی به اشتباه خود نسبت به اعتماد به وزیر امور خارجه امریکا در قول شفاهی جان کری برای عدم تمدید داماتو اذعان کرده است.

 

وی بیان کرد: ما باید اهرم فشاری در دستمان داشتیم که در صورت عدم تعهد آمریکائی ها آنرا اعمال می کردیم اما دستمان خالی شده است. اگرچه امید است با درایت دولتمردان و پشتیبانی رهبر انقلاب بتوانیم از حق کشورمان دفاع کنیم.

 

تذکر نسبت به وضعیت نامناسب شهر

 

امام جمعه هشترود با اشاره به وضعیت نامناشب شهر هشترود بعد از بارش های برف چند روز گذشته نیز ابراز کرد: مسئولان بدانند حافظه تاریخی مردم قوی است و نباید کاری کنند که در نزد مردم بدنام شوند. باید به اندازه وسعشان تلاش کنند تا مردم هم راضی باشند.

 

علی رحیمی با تذکر به شهردا نسبت به وضعیت نامناسب معابر شهری گفت: از شهردار محترم تقاضا دارم دست از لج بازی بردارد و به فکر شهر باشد.

 

وی همچنین از شورای شهر نیز خواست تا در چاچوب قانون با کم کاری ها بصورت قاطعانه برخورد کنند.

 

امام جمعه هشترود همچنین از دادستان شهرستان نیز خواست تا احتمالات تعمدی را بررسی کند چراکه شهردار و شورا شهر را به حال خود رها کرده اند.

 

رحیمی همچنین از فرماندار خواست تا ستاد بحران در شهرستان تشکیل داده چرا که شهردار و شورا در شهر نیستند و تلاش کند شهر را از این وضعیت خارج کند.

 

وی خاطرنشان کرد: مردم در معابر عمومی نمی توانند راه بروند و خودشان دست به کار شده اند و برف روبی می کنند. شهردار لااقل به حرمت خون شهدا در مراسم سالگرد شهید مدافع حرم می توانست مزار شهدای شهرستان را برف روبی کند اما اقدامی نکرد.

 

رحیمی گفت: مردم باید حقشان را از مسئولان بخواهند و بنده هم حرف مردم را می گویم.

 

امام جمعه هشترود همچنین از تلاش های شبانه روزی عوامل راهداری در مسیرگشائی روستاهای منطقه در چند روز اخیر تشکر کرد.

 

 

پایان پیام/م.ا

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 3
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

علي خيري جمعه , 10 دی 1395 - 17:27

مست الست عشق

مولوی:

ما مست الستیم به یک جرعه چون منصور اندیشه و پروای سر دار نداریم

شراب الستی همان باده عشق و معرفت و وجد و مستی حضور در ضیافت معشوق ازل و شهود جمال مطلق است و کلمه الست از آیه زیر در سوره اعراف گرفته شده:

و اذ اخذنا من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی

مضمون آیه:خداوند عالم وحدت جانهای آدمیان را که شرف حضور داشتند در عالم ذر مورد خطاب قرار داد و فرمود آیا من پروردگار شما نیستم همه گفتند بلی ، یادآوری این عهد امت که جان آدمی را از وجد مستی لبریز می کند و ذکر همین عهد اشت که رسالت انبیاء و همه شاعران و هنرمندان حقیقی است و در ادب عرفانی ما مقصود از شراب وصول به همین مقام است چنانکه حافظ فرمود:

خرم دل آنکه همچو حافظ جامی از می الست گیرد

***

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

آن بلی روز الست حافظ گوید که حکم بلا را برای ما داشت که گذر از این بلا ،مقام امن و عیش را میآورد

مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج بلی به حکم بلا بسته‌اند عهد الست

***

عهد الست من همه با عشق شاه بود و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم

مولوی می فرماید:

بی پای طواف آریم بی سر به سجود آییم چون بی سر و پا کرد او این پا و سر ما را

بی پای طواف آریم گرد در آن شاهی کو مست الست آمد بشکست در ما را

***

صد هزاران جان فدا شد از پی باده الست عقل گوید کان می ام در سر مبادا بی شما

مولوی هم معتقد بود که آن بلی ،بلا بود، و همین بلا خاکستر تو را کیمیا کند

گفت الست و تو بگفتی بلی شکر بلی چیست کشیدن بلا

سر بلی چیست که یعنی منم حلقه زن درگه فقر و فنا

هم برو از جا و هم از جا مرو جا ز کجا حضرت بی جا کجا

پاک شو از خویش و همه خاک شو تا که ز خاک تو بروید گیا

ور چو گیا خشک شوی خوش بسوز تا که ز سوز تو فروزد ضیا

ور شوی از سوز چو خاکستری باشد خاکستر تو کیمیا

حقیقتا این شعر فوق انسان را مست الست می کند

***

الست عشق رسید و هر آنکه گفت بلی گواه گفت بلی هست صد هزار بلا

***

یار ما عشقست و هر کس در جهان یاری گزید

کز الست این عشق بی ما و شما مست آمدست

***

مولوی:آیا به یاد داری دلبر روز الست چه گفت ؟ به یاد آور که گفت من ساخته خویش را در مزایده ندهم .و گفت من مراد همه هستم و تو ای انسان مراد منی یعنی مراد مراد

دلبر روز الست چیز دگر گفت پست هیچ کسی هست کو آرد آن را به یاد

گفت به تو تاختم بهر خودت ساختم ساخته خویش را من ندهم در مزاد

گفتم تو کیستی گفت مراد همه گفتم من کیستم گفت مراد مراد

***

ما عاشق مستیم به صد تیغ نگردیم

مستان الستیم بجز باده ننوشیم

***

الست گفتیم از غیب و تو بلی گفتی چه شد بلی تو چون غیب را عیان کردیم

پنیر صدق بگیر و به باغ روح بیا که ما بلی تو را باغ و بوستان کردیم

سعدی می فرماید :مستی این شراب تا شام قیامت است

نماز شام قیامت باز به هوش آید کسی که خورده بود می زبامداد الست

***

ما مست الستیم به یک جرعه چو منصور

این نوشتار اشارتی بو برای انسان های بلی گفته در روز الست ،تندی اسرار چنان است که مولوی گوید منصور حلاج را اشارتی به اسرار کرد و مردم به سبب عدم درک ،او را دار زدند

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد

حال مولانا گوید اسرار من چنان تند است که گر گویم منصور مرا دار زند
حلاج اشارت گو از خلق به دار آمد وز تندی اسرارم ،حلاج زند دارم

علي خيري جمعه , 10 دی 1395 - 17:31

رابطه مرگ و خواب

بحث درباره خواب بسیار مشکل و حساس و پیچیده است. در قران امده است وقتی از روح از تو (ای پیامبر) می پرسند بگو روح از امر خدا است یعنی حقیقت ان را کسی نمی تواند بفهمد. لذا اگر شناختی از روح داشته باشیم از قران و روایات باید باشد. جالب است از علم تجربی در این زمینه نمی توان زیاد استفاده کرد زیرا برای روح تجربه ای ندارد.

خداوند در قرآن می فرماید:
(اللَّهُ یَتَوَفَّى الاَْنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِى قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الاُْخْرَى إِلَى أَجَل مُّسَمًّى) // سوره زمر، آیه:۴۲

«خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می دارد و ارواح دیگری (که باید زنده بمانند) تا سرآمدی معین باز می گرداند»

«توفِّى» در لغت به معنى باز گرفتن است، و این که خواب را یک نوع باز گرفتن روح معرفى کرده، به خاطر آن است که خواب- همان طور که معروف است- برادر مرگ است. مرگ، تعطیل کامل دستگاه مغز آدمى و قطع مطلق پیوند روح و جسم است، در حالى که خواب، تنها تعطیل بخشى از دستگاه مغز و ضعیف شدن این پیوند است، بنابراین خواب، مرحله کوچکى از مرگ حساب مى‏شود.// تفسیر نمونه، ج‏۵، ص: ۳۳۹ ، نویسنده:آیت الله مکارم شیرازی

می دانیم که: نفس آدمى غیر از بدن اوست، براى اینکه در هنگام خواب از بدن جدا مى‏شود و مستقل از بدن و جداى از آن زندگى مى‏کند.
دوم اینکه: مردن و خوابیدن، هر دو توفى و قبض روح است، بله این فرق بین آن دو هست که مرگ قبض روحى است که دیگر برگشتى برایش نیست، و خواب قبض روحى است که ممکن است روح دوباره برگردد.// ترجمه تفسیر المیزان ج‏۱۷ ص۴۰۷ ، نویسنده: علامه طباطبایى

در تفسیر این آیه روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است که حضرت فرمود: ما من أحد ینام الّا عرجت نفسه الی السماء، و بقیت روحه فی بدنه، و صار بینهما سبب کشعاع الشمس، فان أذن اللّه فی قبض الارواح أجابت الروح النّفس، و اذا أذن اللّه فی قبض الارواح أجابت النفس الروح، و هو قوله سبحانه: اللّه یتوفی الأنفس حین موتها.[ ۴ ]
کسی نیست که بخوابد جز آنکه نفس او به آسمان بالا می رود در حالی که روحش در کالبد بدنش قرا ردارد و در میان این نفس و روح، ارتباط و علاقه ای مانند علاقه آفتاب به پرتواش وجود دارد، پس اگر خداوند فرمان قبض روح را دهد، روح دعوت نفس را می پذیرد و هنگامی که خداوند اجازه بازگشت روح را دهد آنجاست که نفس، دعوت روح را قبول می کند و به بدن انسان باز می گردد و این است معنای سخن خدای سبحان که می فرماید: اللّه یتوفی الأنفس حین موته.

از امام جواد علیه السلام سؤال کردند که حقیقت مرگ چیست؟ حضرت فرمود:هو النوم الذی یأتیکم کلّ لیله الّا أنه طویل مدّته لاینتبه منه الّا یوم القیامه مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغ شما می آید جز آنکه مدتش طولانی است و انسان از آن بیدار نمی شود مگر در روز قیامت..// معانی الأخبار، ص: ۲۸۹ ، نویسنده: شیخ صدوق

اما این که گاهی میشه یک خواب ببینیم ممکنه به این دلیل باشد که ارواح ما در خواب با هم دیدار می کنند و با هم اشتراکاتی دارد خواب های هم سنخ می بینند. دقیقا مانند تارهای دستگاه موسیقی مانند سنتور که اگر در یک نت باشند با ارتعاش یکی، دیگری نیز به ارتعاش در می اید. حتی در بیداری نیز ممکن است گاهی اتفاق افتد که دو نفر همزمان شروع به خواندن یک شعر کنند. در این جا نیز احتمال دارد به این دلیل باشد که فرکانسهای مغز دو فرد یکسان باشد و همان موج روی مغز دیگری اثر بگذارد. جالب است همه این ها دلیل بر امور ماورایی است که وجود روح و امکان معاد را بیشتر می کند و ان را برای ما قابل قبول تر .

یک نکته جالب دیگر

گاهی متوجه می شویم از کسی بسیار متنفریم یا از یکی خوشمان می یاد. این نیز احتمال دارد به این دلیل باشد که ارواح ما در زمانهای بسیار قبل که به آن عالم “ذر” می گویند با هم بودند و در انجا با هم آشنا شدند.

همان ایه میثاق که خداوند از انسان میثاق گرفت آیا من پروردگار تو نیستم ؟گفت :بلی هستی. (الست بربکم؟) /اعراف ۷۲

همان روز الست که در اشعار به ان اشاره شده است.( ما تشنه این باده هم از روز الستیم/ ما جام شکستیم ولی باده پرستیم و یا : ما مست الستیم به یک جرعه چو منصور /اندیشه و پروای سر دار نداریم. دیوان شمس.)

امید است این مقدار مفید فایده باشد. البته اعتقاد به معاد در همه ادیان وجود دارد. دین بدون معاد اصلا بی معناست.

علي خيري یکشنبه , 12 دی 1395 - 11:20

نفخه اول

چون اسرافیل به صور اندر دَمَد، آن دمیدن مرگ، هر که اندر آسمان ها و زمین ها که جانور باشد، همه بمیرند، مگر آن که خدای خواهد یعنی اهل بهشت، از حوران و مرکبان و مرغان بهشت؛ زیرا که خدای عزوجل ایشان را از بهر بقا آفریده است. و دیگر از اهل دوزخ از ماران و کژدُمان و… که خدای عزوجل ایشان را از بهر بقا آفریده است نه از بهر مرگ.

و آنْ چنان باشد که چون اسرافیل به صور اندر بدمد گوید: «ای جان های عاریتی! از تن ها بیرون آیید». هم اندر ساعت هر چه اندر هفت آسمان و زمینْ خَلق است همه بیوفتند و همه جان هاشان بر آید. و هم در آن ساعت، خواب را بر اهل بهشت برافکند تا رضوان [و نگهبان بهشت] و فرشتگان جنّت و مرغان و کنیزکان و غلامان را همه خواب ببرد؛ و خواب بر اهل دوزخ برافکند تا مالک دوزخ و پاسبانان جحیم و ماران و کژدُمان را همه خواب ببرد تا چنان شوند چون مردگان؛ تا از عرش تا به زمین، هیچ جانداری زنده نماند جز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل ملک الموت.

آن گاه خدای تعالی گوید: یا ملک الموت! که زنده مانده است؟ گوید: یا رب! تو خود داناتری که اندر عالم کسی نمانده است جز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من مانده ام، بنده ضعیف و تو! ای بار خدای! زنده ای که مرگ را بر تو گذر نباشد.
جبرئیل و میکائیل

پس او را گوید که جان جبرئیل بستان. جبرئیل گوید: یا رب! ملک الموت به طلب جان من آمده است و تو مرا طاعت ها و عبادت ها فرموده ای، مرا چه فرمایی تا چه کنم؟ خدای عز وجل گوید: من مرگ را بر تو قضا کرده ام، عبادت ها را رها کن و جان باز ده. و آن گاه ملک الموت، جان جبرئیل را بستاند.

آنگه خدای عزوجل گوید: یا ملک الموت! که ماند زنده؟ گوید: یا رب! تو داناتری که جز من و میکائیل و اسرافیل از مخلوقاتْ کسی زنده نمانده است! خدای گوید: برو جان میکائیل را بستان!

چون ملک الموت سوی میکائیل شود، میکائیل گوید: یا رب! تو مرا بیافریدی و این کیل [و میزان] را به دست من نهادی، هرگز من از آن روز باز این کیل را از دست ننهاده ام ـ و به دست میکائیل کیلی است که هرگز قطره ای باران نبارد و نبات از زمین بر نیاید و میوه از درختان بیرون نیاید و… الا که همه به پیمانه ای میکائیل پیموده است و شمرده است و سنجیده است به سنگِ او. زیرا که او بر روزی بندگان موکّل است ـ آنگاه میکائیل گوید: یا رب! من این پیمانه را چه کنم؟ خدای گوید: یا میکائیل! پیمانه به من سپار و جان بده که من مرگ را بر تو قضا کرده ام. آنگاه ملک الموت جان میکائیل بستاند.
اسرافیل

آن گاه خدای عزوجل گوید: یا ملک الموت! که ماند از خلق من زنده؟ ملک الموت گوید: یا رب! تو همی دانی که اندر عالم جز اسرافیل و جز من بنده ضعیف هیچ کس نمانده است زنده! پس خدای گوید: برو جان اسرافیل بستان.

چون ملک الموت سوی اسرافیل آید، اسرافیل گوید: یا رب! آن گاه که تو مرا بیافریدی، این صور را به دست من اندر نهادی، از آن روز باز، من به طَرفَه العینی به تو عاصی نشده ام، و این صور از دهان برنداشته ام و دو چشم از زیر عرش تو نگردانیده ام از بهر امر تو؛ اکنون ملک الموت از من جان همی خواهد! من این صور را چه کنم؟ خدا می گوید: صور را به من بسپار و جان بده که من مرگ را بر تو قضا کرده ام. آن گاه ملک الموت جان اسرافیل را بستاند.
عزرائیل

آن گاه فرمان آید که: یا ملک الموت! از خلق من که ماند؟ ملک الموت گوید: یا رب! تو داناتری که از عرش تا ثری جز من بنده ضعیف کسی دیگر نمانده است. آن گاه خدای عز وجل جان ملک الموت بستاند.

اندر خبر چنان است که ملک الموت یکی بانگی بکند و یکی بخروشد که اگر خلق هفت آسمان و هفت زمین زنده باشندی از آن بانگ او همه بمیرندی. ملک الموت گوید: یا رب! اگر من بدانستمی که اندر جان کندن، هزار یکی از این تلخی باشد هرگز من جان هیچ مؤمنی نستِدَمی.
حیات دوباره

آن گاه خدای عز وجل ابر برآرد از زیر عرش تا چهل سال باران بارانَد. باز پسِ چهل سال، جبرئیل را و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل را زنده کند، و رضوان از خواب بیدار کند. پس آن گاه چهارتن را به سوی گور محمد صلی الله علیه و آله فرستد.

جبرئیل با بُراق، و میکائیل بیاید با تاج و اسرافیل بیاید با قضیب و رضوان بیاید با حُلّه های بهشت. آن گاه بنگرند. نوری ببینند که از زمین همی برآید تا به عرش اندر همی شود. جبرئیل چو مر آن نور را ببیند بگرید. میکائیل گوید که چرا همی گریی یا جبرئیل؟ که خدای عزّ وجلّ تو را مگریاناد! جبرئیل گوید: چرا نگریم یا میکائیل! که اینک این گور محمد صلی الله علیه و آله است. هم اکنون از گور برخیزد. نخستین چیزی، مرا از امت پرسد و من ندانم که حال امت او چیست؟

آن گاه جبرئیل مر اسرافیل را گوید که: بخوانش. اسرافیل او را بخواند. گوید: حبیبی محمد! دیگر باره گوید: حبیبی محمد! سه دیگر باره گوید: ای حبیب ربّ العالمین! ای ابوالقاسم! برخیز به اذن پروردگار.

آن گاه زمین بشکافد و پیغامبر گوید: چه روزی است این یا جبرئیل! گوید: یا محمد! این روز قیامت است، روز قارعه و درهم کوبنده، روز رستاخیز که حقایق امور در آن به ظهور رسد، روز بیم بزرگ، روز زلزله عظیم و روز حسرت و پشیمانی و… . پس آنگاه گوید: از امت من چه خبرداری یا جبرئیل؟ جبرئیل گوید: ایشان هنوز در گورند و این زمین بر هیچ آدمی جز تو نشکافته است هنوز.

* * *

آن گاه پیغامبر صلی الله علیه و آله بر بُراق نشیند، جبرئیل عنان گیرد و میکائیل رکاب گیرد و اسرافیل بازو گیرد و رضوان، جامه راست کند تا به طرفه العین به جای مناجات شود پیش عرش خدای. و خدای عزوجل محمد صلی الله علیه و آله را به خود نزدیک کند و محمد صلی الله علیه و آله خدای را حمد و ثنا گوید.

آن گاه خدایْ اسرافیل را بفرماید که صور برادرم و اندر آن بدم تا خلق همه زنده گردند. آن گاه اسرافیل جان های همه خلق را بگیرد و به صور اندر نهد. پس آن گاه بدمد. چنان که خدای گفت: «آن گاه بار دیگر در آن دمیده شود و ایشان به ناگاه نگران برخیزند» (زمر، ۶۸) پس اسرافیل، دمیدن دیگر بدمد، گوید: ای استخوان های پوسیده! ای برگ های گسسته و ای موی های پراکنده شده و چشم های ترکیده! برخیزید از قعر دریاها و میانه بیابان ها و سرکوه ها، سوی خدای عزّ وجلّ ناگهان. زودتر از طرفه العین از گورها برخیزند و همگی نگَرند تا مر ایشان را چه فرمایند.
در محضر حق

و زمین روشن گردد به نور خدای و داد خدای. و روشن گردد به نور معرفت عارفان، زیرا که معرفت نور خدایْ است، هر کسی را به مقدار معرفتْ نور باشد. و [در آن حال] هر کسی را نامه ها به دست دهند. بعضی را به دست راست و بعضی را به دست چپ. و پیغامبران را و فرشتگان را آن جا حاضر کنند و میان امّتان و پیغامبران حکم کرده شود به عدل و مورد ظلم واقع نشوند و بر ایشان ستم نباشد. از نیکیِ کسی کم نکنند و

بر بدی کسی نیفزایند و هر تنی که باشد، نیک یا بد، پاداش کارهای او به تمامی بدو رسانیده شود، به نیکی، نیکی و به بدی، بدی. و خدایْ داناست به هر چه ایشان کرده باشند از نیکی و بدی.
کافران در دوزخ

آن گاه کافران را گروه گروه از پسِ یکدیگر به دوزخ رانند به روی ها کشان کرده، تا آن گاه که به دوزخ رسند، درهای دوزخ مر ایشان را بگشایند و پیش از آن گشاده نباشد. آن گاه فرشتگان دوزخ ایشان را گویند: ای شما که کافرانید! چه گویید که سوی شما از شما آدمیانْ رسولان نیامدند که اندر دنیا بودید؟ و آیت های خدا را به امر و نهی بر شما نخواندند؟ و شما را از عذاب این روز نترسانیدند؟

کافران گویند: آمدند و پیغام رسانیدند، ولکن پیش از آن خودْ فرمان خدایْ به عذاب واجب گشته بود بر کافران. آن گاه فرشتگانِ دوزخ ایشان را گویند: بدین درهای دوزخ اندر شوید، جاودانه اندر آن باشند، بی مرگ و بی راحت و دوزخ بد جایی است مر متکبران را، آن کس ها که از ایمان تکبر کردند و نگرویدند. (زمر ۷۲ و ۷۱)
پرهیزگاران در جنت

و مر مطیعان را سوی بهشت برند و بر مرکبان ه گروه گروه از پس یکدیگر تا آن گاه که به در بهشت برسند، درهای بهشت را گشاده یابند و خازِنان بهشت بر در بهشت ایشان را پیش آیند و ایشان را گویند: سلام و سعادت و نیک بختی و ایمنی بر شما از خدای عز وجل، پیروز آمدید و خوش جایی یافتید بهشت را، [شما اندر دنیا پاکان بودید به طاعت خدای] آن گاه ایشان را گویند: اکنون به بهشت اندر شوید، جاودانه و بی مرگ و بی زوال. (زمر، ۷۳)

[مؤمنان] اندر بهشت گویند: شکر مر خدای را که آن وعده که ما را کرده بود، آن را راست کرد و ما را اندر این بهشت فرود آورد، هر جا که خواهیم آنجا فرود آییم اندر بهشت؛ نیک ثواب یافتند اندر بهشت، آن کس ها که نیکوکاری کردند اندر دنیا. (زمر، ۷۴)

[در آن حال] ببینی فرشتگان را گرد بر گرد عرشْ صف زده و مر خدای را تسبیح و تحمید همی کنند به امر خدای عز وجل، و میان پیغامبران و قوم های ایشان حکم کرده شود به داد و راستی، پس چون فارغ شوند ایشان را گویند: بگویید شکر مر خدای همه خلق را که میان ما و میان دشمنان ما از یکدیگر جدا کرد و ما را از ایشان برهانید و از عذاب برهانید.