خطایی که رتبه ۲ رقمی را مردود کرد
آرزوی برباد رفته یک کنکوری
اصلاً الان رتبه خرید و بعد هم مدرک خرید و بعد هم بهترین مطبها را دایرکرد. پس تکلیف بیسوادی این افراد و جان مردم چه میشود؟! پس تکلیف خطاهای پزشکی مکرر چه میشود؟!
به گزارش پیک هشترود به نقل از جوان آنلاین: دل توی دلشان نیست تا سایت سازمان سنجش باز شود و دخترشان نتیجه سالها تلاش و درس خواندنش را با یک رتبه عالی بگیرد. منتظرند تا با یک جیغ و هورای حسابی موفقیتش را جشن بگیرند. آنقدر به نتیجه پیروزمندانه امیدوارند که قرار مهمانی فردا با دوست و فامیل هم گذاشتهاند. بعد از کلی انتظار کشنده که تمام کنکوریها در آن لحظه طعمش را میچشند، سایت باز میشود. نه خبری از جیغ هست نه هورا. باید یکی زنگ بزند و مهمانی را کنسل کند. او آنقدر رتبهاش بالاست که حتی مجاز به انتخاب رشته نیست. قلبش میگیرد و مادر خانه، در جا غش میکند. باورش نمیشود. پس تکلیف آنهمه درس خواندن و تلاش چه میشود؟ تکلیف آنهمه هزینهای که برای چهار سال دبیرستان متحمل شدهاند؟ از خیلی خواستهها گذشتهاند، خیلی سفرها نرفتهاند و اولویتشان فقط نتیجه کنکور بود. حالا تکلیفشان چه میشود؟ مادر که غش کرده، پدر هم مات و غمگین سعی دارد خشمش را فرودهد و در آن لحظههای دشوار حامی دخترش باشد. میداند این نتیجه حقش نبوده است، اما حالا دیگر کار از کار گذشته و باید تقدیر را پذیرفت. به چشم هم زدنی خانهشان از شادی به اندوه و ماتم میرسد و هر کس زنگ میزند برای تبریک، فقط نوای گریه و نالهشان را میشنود. او با یک اشتباه انسانی اینچنین آرزوهای زیبایش بر باد رفت. کدام اشتباه؟!
او در سالن کنکور نشست و با تمام مهارتهایی که برای تستزنی فراگرفته بود نفس عمیق کشید و آماده یک نبرد علمی شد. باید بیوقفه سؤالها را پاسخ میداد. چیزی تا رتبه دو رقمی نمانده بود. همه را پاسخ داد. یکی پس از دیگری، اما همان اول به مراقب سالن گفت که پاسخنامه متعلق به او نیست. پسوند خانوادگیاش جا افتاده بود. مراقب جوان گفت اشکال ندارد. بعد هم پاسخنامه اصلی را روی صندلی خالی پیدا کرد. حالا نزدیک پایان وقت پاسخنامه پیدا شده بود و او تمام پاسخها را توی برگه اشتباه نوشته بود. مراقب دلش را قرص کرد که هر دو برگه را ضمیمه میکند که معلوم باشد مال یک نفر است، اما معلوم نشد چه اتفاقی افتاد. فراموش کرد ضمیمه کند یا ترسید از خطایی که در سالن رخ داده بود. آنچه رخ داد این بود که پاسخنامه اصلی که فقط چند تست برای احراز هویت و شناسایی خطش زده بود در سیستم سنجش تصحیح شد و هرگز معلوم نشد چه بلایی سر پاسخنامه آمده است و آن رتبه خوش رنگ و لعاب طلایی خواسته یا ناخواسته نصیب چه کسی شده است؟ متأسفانه در چنین رویداد علمی مهمی که سرنوشت جوانهای بسیاری تعیین میشود، دوربینهای مدار بسته سالن امتحان خراب بود و هرگز مشخص نشد در سالن چه رخ داده است. به رغم همه شکایتها و پیگیریهای خانوادهاش راه به جایی نبرد و یک سال از بهترین سالهای عمرش جا ماند. رتبه طلایی که استاد مشاورش دو رقمی تخمین زده بود تبدیل شد به یک هیولا در ذهنش که او را از همه چیز بیزار کرد. آنقدر افسرده شد که والدینش قید رتبه و طعنههای مردم را زدند و فقط مراقب سلامتیاش بودند. باید این بدبینی ترمیم میشد. باید تمام این راه رفته را از نو میرفت. درست وقتی که دوستانش پشت میزهای دانشگاه نشستند او باید از نو شروع و یک سال دیگر برای چیزی که حقش بود تلاش میکرد. او حق خودش را از دست داده بود و درست در همان ایام خبر فروش کرسیهای پزشکی آتش به جانش انداخت. تا آن موقع فکر میکرد بدشانسترین آدم روی کره زمین است، اما در گیر و دار شکایت و پیگیریهایشان دانست اتفاقات و اشتباهات زیادی در مسیر کنکور رخ میدهد که سرنوشت خیلی از دانش آموزان را دستخوش تغییر میکند. چند نفر دچار این اشتباهات میشوند؟ مسیر چند جوان به لطف اشتباهات و خطاهای آزمون کنکور به بیراهه میرود؟ چند نفر که پولشان بیشتر است با رانت و تبانی بر سکوی پیروزی مینشینند؟ مگر علم خریدنی است؟ مگر میشود سواد را خرید؟! اصلاً الان رتبه خرید و بعد هم مدرک خرید و بعد هم بهترین مطبها را دایرکرد. پس تکلیف بیسوادی این افراد و جان مردم چه میشود؟! پس تکلیف خطاهای پزشکی مکرر چه میشود؟!
او در سالن کنکور نشست و با تمام مهارتهایی که برای تستزنی فراگرفته بود نفس عمیق کشید و آماده یک نبرد علمی شد. باید بیوقفه سؤالها را پاسخ میداد. چیزی تا رتبه دو رقمی نمانده بود. همه را پاسخ داد. یکی پس از دیگری، اما همان اول به مراقب سالن گفت که پاسخنامه متعلق به او نیست. پسوند خانوادگیاش جا افتاده بود. مراقب جوان گفت اشکال ندارد. بعد هم پاسخنامه اصلی را روی صندلی خالی پیدا کرد. حالا نزدیک پایان وقت پاسخنامه پیدا شده بود و او تمام پاسخها را توی برگه اشتباه نوشته بود. مراقب دلش را قرص کرد که هر دو برگه را ضمیمه میکند که معلوم باشد مال یک نفر است، اما معلوم نشد چه اتفاقی افتاد. فراموش کرد ضمیمه کند یا ترسید از خطایی که در سالن رخ داده بود. آنچه رخ داد این بود که پاسخنامه اصلی که فقط چند تست برای احراز هویت و شناسایی خطش زده بود در سیستم سنجش تصحیح شد و هرگز معلوم نشد چه بلایی سر پاسخنامه آمده است و آن رتبه خوش رنگ و لعاب طلایی خواسته یا ناخواسته نصیب چه کسی شده است؟ متأسفانه در چنین رویداد علمی مهمی که سرنوشت جوانهای بسیاری تعیین میشود، دوربینهای مدار بسته سالن امتحان خراب بود و هرگز مشخص نشد در سالن چه رخ داده است. به رغم همه شکایتها و پیگیریهای خانوادهاش راه به جایی نبرد و یک سال از بهترین سالهای عمرش جا ماند. رتبه طلایی که استاد مشاورش دو رقمی تخمین زده بود تبدیل شد به یک هیولا در ذهنش که او را از همه چیز بیزار کرد. آنقدر افسرده شد که والدینش قید رتبه و طعنههای مردم را زدند و فقط مراقب سلامتیاش بودند. باید این بدبینی ترمیم میشد. باید تمام این راه رفته را از نو میرفت. درست وقتی که دوستانش پشت میزهای دانشگاه نشستند او باید از نو شروع و یک سال دیگر برای چیزی که حقش بود تلاش میکرد. او حق خودش را از دست داده بود و درست در همان ایام خبر فروش کرسیهای پزشکی آتش به جانش انداخت. تا آن موقع فکر میکرد بدشانسترین آدم روی کره زمین است، اما در گیر و دار شکایت و پیگیریهایشان دانست اتفاقات و اشتباهات زیادی در مسیر کنکور رخ میدهد که سرنوشت خیلی از دانش آموزان را دستخوش تغییر میکند. چند نفر دچار این اشتباهات میشوند؟ مسیر چند جوان به لطف اشتباهات و خطاهای آزمون کنکور به بیراهه میرود؟ چند نفر که پولشان بیشتر است با رانت و تبانی بر سکوی پیروزی مینشینند؟ مگر علم خریدنی است؟ مگر میشود سواد را خرید؟! اصلاً الان رتبه خرید و بعد هم مدرک خرید و بعد هم بهترین مطبها را دایرکرد. پس تکلیف بیسوادی این افراد و جان مردم چه میشود؟! پس تکلیف خطاهای پزشکی مکرر چه میشود؟!
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0