مثنوی «غوغای عاشقی» به مناسبت برگزاری باشکوه اربعین حسینی
وَ سینههای پُرتپش، به عشق و شوق و شورِ او / قرارِ ما به کربلا، سَحَرگهِ ظُهورِ او
به مناسبت برگزاری باشکوه اربعین حسینی مثنوی «غوغای عاشقی» به زائران کربلای معلا و دلسوختگان امام عاشقان، حسین علیهالسلام تقدیم می شود.
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ و هنر پیک هشترود، متن شعر تقدیمی منصور نظری به زائران کربلا بدین شرح است:
به نیزهها روان سَری، حدیثِ آه میکند – و رویِ خود به آینه، خدا نگاه میکند
به نیزه گشته رویِ هو، به فرقِ پاره مُنجَلی – نشسته بر لبانِ او، غریوِ سرخِ یا علی
به خون کشیده نقشِ حق، به نیزهها مُصَوَّری – رُخ از خدا چنین جَلی، ندیده کَس عیانتَری
به نیزهها سَری جُدا، مُقدَّسی چُنان خُدا – اَذانِ عاشقی دهد، امامِ قومِ لالهها
خدا و چشمِ مستِ او، به نیزه گرمِ گفتگو – و نُهفلک به سجده دَر، بَرابرِ شُکوهِ او
کشیده خون به سُرمه در، خُمارِ چشمِ نازِ او – حدیثِ عاشقی کند، به نِی، سَرِ فَرازِ او
رَها به دشتِ کربلا، به رنگ لالهها تَنی – و نَعره میزند فَلَق که ظُلمِ شب نَماندنی
و تا خدا زِ خیمهها غَریوِ آه میرود – و عشق باشکوه و عِزّ، به قَتلِگاه میرود
و با خدا به گفتگو، به نیزهها نگاهِ او -و قبله سجده میبرد، بهسویِ بارگاهِ او
اذانِ عاشقی کُند، سَرِ بُریدهای به نِی – و بوسه میزند خدا، به پارههایِ جسمِ وِی
کُند به نیزه غرقه خون، نماز امامِ عاشقی – خدا قیام میکند، به احترامِ عاشقی
و دَمگرفته نوحه را، سُروشِ مُحرِمِ حِراء – که نو کند به کربلا، حدیثِ یاس و کوچه را
به باغ سُرخِ لالهها، خزان کِشیده لشگری – و مانده جا به ظلم او، ز لاله دشتِ پرپری
میانِ خاک و خون و خَس، فِتاده نعشِ لالهها – ز چشمِ یاسِ قد کمان، فروچکیده ژالهها
امیرِ شهرِ عاشقی، به نیزه میرود سَرَش – به دشتِ سرخِ کربلا، فتاده پاره پیکرش
تَرَک نشانده بر لَبَش، نشانِ داغِ العَطَش – مگر کُند که خنجری، رَها ز رنج و محنتش
مسیحِ آلِ فاطمه، ز پا فتاده بیرَمَق – کِشَد به دوشِ عاشقی، بُریده سر، صلیبِ حق
به مکتبِ شهادت او، چُنان خدا مقدَّسی -تمامِ بارِ عاشقی، کِشَد به دوشِ بیکَسی
و خونِ سرخِ حق روان، زِ پیکرِ خدایِگان – و لختوعور و بی کفن، تنِ امامِ عاشقان
و نعره میزند جَرَس، سحر فِتاده بی نَفَس – بُریده سَر، سپیده را، امیرِ لشکرِ هوس
به خونبهای مُلک ِری، بُریده سَر، هَوَس زِ وِی – شهی که خورده از لبش، خدا شرابِ ناب و مِی
بریده سر، سَحَر به نِی، رود به راهِ عاشقی – چو شب بریده از تنش، سر از گناهِ عاشقی
بَرَد ز راه آسمان، به شهرِ لاله کاروان – سری به نیزهها روان، به رنگِ زُلفِ اَرغَوان
و قد کمان زِ عاشقان، ز درد و رنجِ بیاَمان – ز سینه میکشد زبان، شرارِ آه و سوزِ جان
به سوگِ سرخِ لالهها، به خون نشسته آسمان – و خونِدل زِ دیدۀ همیشه خیسِ او روان
روان به نیزه کعبهای که قبلۀِ شقایق او – مسیحِ آلِ فاطمه، امامِ قومِ عاشق او
بُریده از قفا سَری، تنش چو لاله پَرپَری – نموده پا به کربلا به خود مِنا و مَشعَری
سه تیر ظلم و جهل و کین، نشسته بر گلویِ حق – سَرِ بُریدۀِ سحر، روان به نیزه در شفق
و تن از او به نیزهها چو شب دریده پُر هوس – به جسم لختوعور او کفن کند سپیده پس
و چلّهای گذشته از عروجِ سُرخِ لالهها – و تا همیشه تا ابد، غریوِ اشک و نالهها
به سینۀِ شقایقی، نشسته داغِ عاشقی – بریده تیغِ شب ز کین، گلویِ صبحِ صادقی
پگاه ضَجه میکشد، سحر به سینه میزند – و شب سَرِ سپیده را به تیغِ کینه میزند
سپیده میدهد اذان، سحر به نیزهای روان – ستاره میکند وضو به اشکِ چشمِ ارغوان
و چلّهای گذشته از به خون نشستن سحر -دوباره سویِ کربلا، روان قبیلۀِ قَمَر
و اربعینِ عاشقی که داغ، تازه میکند – و سینه را شرارِ غم پُر از گدازه میکند
مَلک به سینه میزند، به اربعینِ عشقِ او – گرفته دَم خدا زِ غم، به نوحۀِ دمشقِ او
عَلَم به دوشِ آسمان، دوباره بیرقِ فَلَق – به پا دوباره محشری، به اربعینِ مرگِ حق
سپیده کرده بَر سیَه، ز مرگِ سُرخِ شمس و مَه – به شورِ اربعینِ او، فتاده عالمی به رَه
به اربعینِ داغِ او نشسته در عَزا مَلَک – به زَخمِ قلبِ عاشقان، زند فراقِ او نمک
غزلسُرایِ دفترِ، نگاهِ شمس و رویِ مَه – فکنده کاروانِ دل بهسوی شهرِ غم به رَه
و شورِ اربعینِ او، به سینه ساربانِ عشق – که میبَرَد به کربلا، همیشه کاروان عشق
و کربلا حریمِ حق و بارگاهِ عشقِ او – و کاروانِ اربعین، روان به راهِ عشق او
و مُنتَقِم به کربلا به انتظارِ آمدن – که گیرد انتقامِ آن بریده رأس بی کفن
و یوسفی که میرسد سحرگهی ز مصرِ جان – و غرقه نور و روشنی کند تمامیِ جهان
عطش نموده این جهان به جُرعههایِ نورِ او – طَمَع، سپیده را قَبَس، شرارهای زِ طورِ او
قسم به گریۀِ شفق، به موسِمِ عبورِ او – که میرسد به آخَر این، همیشه راهِ دورِ او
وَ سینههای پُرتپش، به عشق و شوق و شورِ او – قرارِ ما به کربلا، سَحَرگهِ ظُهورِ او
به امید ظهور حضرت یار…
پایان پیام/م.ا
برچسب ها :اربعین ، پیک هشترود ، غوغای عاشقی ، مثنوی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0